دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

 

 

وشب چه صبورانه پای دلتنگیهای عاشقانه مینشیندوخودرابه صبح میرساند...

شاید شب هم روزگاری عاشق بوده ومیداندکه دلتنگی یعنی چه.....

سلامی به آرامی آرامش دردل شب.....

وشب که میشود....

چه نجواهایی که درتمام وجودمن که سازنمیشوند....

غوغایی برپاست امشب....

دوباره مثل تمام شبها.....

بازاینجامثل تمام شبها.....

گاه گاهی که دلم میگیرد.....

نمیدانم از سر دانسته هایم هست یا که نادانسته هایم.....

ناخوداگاه دل سراغ یادتورامیگیرد...

وچقدراین گاهگاه هرلحظه برایم تکرارشدنیست....

اینروزها ،خیال خاطراتمان ،تبدارمان میکند مارا ،مایی را که اینروزها دو من شده است .....

میشنوی....؟؟؟؟

صدای نم نم باران،درهوای پاییزی ،آخرشب....

انگاراین ترانه فقط همگام شدن ماراباهم کم دارد...

انگارهواعجیب بهانه دونفره بودنمان را میگیرد...

اما مای ما مدتهاست من شده است.....

راستی خاطرت هست آخرین خاطره مابودنمان را.....

 

(احسان ثامن)

یک شنبه 8 بهمن 1396برچسب:, :: 14:21 ::  نويسنده : احسان

توشدی خاطره خوش از آنروزها.....

من شدم حسرت دیروز...امروز و فرداهات ......

چه بودنهایی راکه برایت نبودم....

وچه نبودنهایی راکه برایم بودی....

نمیدانم بودنها نبودن شده اند ...

یا که نبودنها ،بودن شده اند....

من تورامیخواستم نه خیالت را....

توراخواستم وخواندم ....

تونیزمن رااجابت کردی....

و با رفتارهایت گفتی چه محال خنده داری....

و حال اینروزهاراکه میبینم ...

و رازسفید شدن موهاراکه میبینم ...

زمزمه همراه میشودوخنده کنان تلخ میگویم : چه محال خنده داری....


(احسان ثامن)

یک شنبه 8 بهمن 1396برچسب:, :: 14:12 ::  نويسنده : احسان
سلام.فرزان دیروزم به رسم انروزها اینگونه میگویمت بازهم،سلام فرزانم خبردارآن شدم که چندی پیش به ازدواجی تن دادی که اختلاف سنیتان زیادبوده وبواسطه موقعیت آن شخص همسری اوراانتخاب کرده ای لیک میدانم که همیشه دردرون خودت ،خودت راشماتت میکنی،چون به یقین میدانم که زمانی این مطلب رامتوجه گشتی که دیگربسیاردیربود،اما،میدانم که فهمیدی چقدردوستت داشته ام واین بغضیست که همراه میشود میدانی که چقدردوستت داشته وچه تلاشها که برای داشتنت درزندگیش نکرد،اماتوبابی مهری مزداورادادی.... میدانم که این بغض همراه همیشگی ات خواهدبود تنهافقط دردلت همچون یک رازابدی نگهداری میشود.چون میدانی که با این طرزعمل نمودنت چه چیزهایی راسبب گشتی.... راستی ازدواجت مبارک باشد.... ولی من اینگونه میگویم بازهم سوگند به حضورخداوندگارم بعدازاوواهل بیت، هیچ چیز راجدیترازعشق دراین دنیاندانستم وبه یقیین اینگونه میگویم دوستت دارم..... راستی ازدواجت مبارک باشد... ولی من اینگونه میگویم هیچوقت کسی دیگه رادوست نداشتم،میدونی چرا؟چون فقط تورادوست داشتم.... راستی مبارک باشه برات،میدونی من ازدواج نکردم .واماکلام آخرنگذارغرورت تومراحل دیگه زندگیت ،اینطوراتفاقاتی رارقم بزنه برات،فرزانم خودت راومن رابه غرورت باختی. هرگزاین گمان راامبرکه همیشه درعشق یکی پیروزاست ودیگری بازنده،،،،ماهردوباختیم آن هم به غروری بیجا. خوشحالم ازین بابت که فقط توزندگیم به بیش ازیکنغرنگفتم دوست دارم وحرمت واژه دوست داشتن داشتم. ای بهترین روزگاردیروزم خدایارونگهدارت.دوستدارهمیشگی ات احسان
یک شنبه 22 مرداد 1396برچسب:, :: 10:19 ::  نويسنده : احسان
چهار شنبه 27 مرداد 1395برچسب:, :: 18:39 ::  نويسنده : احسان

زود باوري يا كج خيالي:
 

 


زود باوري يا كج خيالي:
خبرگزاري فارس: كمتر جمع و گروهي را مي يابيد كه شايعه در بين آنها جايي نداشته باشد. شايعه را به راحتي مي توان در شوخيهاي دوستانه جوانان، درد دلهاي ميانسالان و حرفهاي پيرمردان و پيرزنان يافت. به محض به وجود آمدن يك خبر تمامي ذهنها به سوي آن متمركز شده و بدون هيچ تحقيق، تفحص و تعمقي و به سبب احساساتي بودن و ناآگاهي، توسط ذهن جمعي پذيرفته شده و تكرار مي گردد.


در واژه‌ي مركبِ “ساده‌لوح” لوح به معناي نهاد و ضمير است. نهادي كه در تشخيص، ساده‌بين باشد، نتواند پيچيدگي‌هاي واقعيتِ برنهاده را دريابد، كارِ جهان را ساده گيرد و پندارد نيتِ نيك نيكي مي‌آورد، ساده‌طبع است. ساده‌لوح پياپي شگفت‌زده مي‌شود. هر بار مي‌پرسد: مگر مي‌شود؟ و ناباورانه مي‌گويد كه گويا شدني است.

افراد سطحي نگر، بسيار زود باورند و به راحتي مي توان فضاي ذهني آنها را اشغال كرد و زمام انديشه شان را به دست گرفت. آنها به دليل اينكه به معضلات هر مساله توجه ندارند و از تجربه و تحليل عميق و همه جانبه مسايل زندگي عاجزند، به سرعت و به سهولت، به «يقين» و اطمينان مي رسند.

چه بسيار مسايلي كه براي متفكران جاي شك و ترديد داشته و دانايان با احتياط نسبت به آن اظهار نظر مي كنند، ولي سطحي نگران، از موضع «جزميت» درباره آن نظر مي دهند و چه بسيار مسايلي كه انديشمندان آن را «نظري» دانسته و نيازمند «دليل» مي شمارند، ولي سطحي نگران آن را «بديهي» معرفي كرده و بي نياز از استدلال مي شمارند و بحث درباره آن را «تخطئه» مي كنند. اهل نظر چون تابع دليل اند، در برابر ادعاهاي بي دليل مقاومت مي كنند و به خود جرات مي دهند كه درباره اعتبار هر دليل، به بحث و تامل بپردازند.

زود باوري و دير باوري از يك جنس هستند و هردو دوروي يك سكه هستند كه عامل اصلي اينها غير واقع بيني است. دير باوري و زودباوري در واقع تحريفي از شناخت است. شناخت از محيط خودمان و تحريف اطلاعاتي كه به مغز ما مي رسد. يعني يا واقعيت را نمي پذيريم و يا اينكه همه چيز را با راست و دروغش مي پذيريم.

ساده‌لوحي حماقت نيست و حماقت ناداني نيست. آنگاه كه از چيزي سر در نمي‌آوريم، پيش مي‌آيد كه تصورهاي خطايي درباره‌ي آن داشته باشيم برانگيزاننده‌ي رفتارهايي ناشيانه يا حتي ابلهانه.

اشتباه از جنسِ حماقت نيست، آنگاه كه موضوعِ شُبهه ارزشهاي پايه‌اي نباشد، ارزشهايي از نوعِ خوب و بد، مفيد و مضر. اگر ندانيم ابزاري چگونه كار مي‌كند، دچارِ حماقت نيستيم؛ ناآگاهيم در ارتباطي مشخص. احمق كسي است كه خوب و بد را تشخيص نمي‌دهد، در جايي كه نشانه‌هاي صريحي دارند و بنابر تجربه‌ي پيشين، بايد آنها را بازشناخت. حماقت كمبودِ توانِ قضاوت است.

حالِ كسي را كه از يك سوراخ يك‌بار گزيده مي‌شود، مي‌توان پيش از وقوعِ واقعه با واژه‌ي ناآگاه توصيف كرد، زيرا نمي‌دانسته است كه در آن سوراخ ماري در كمين نشسته است. اگر از همان سوراخ دوبار يا بيشتر گزيده شود، مي‌توان وي را به آن درجه احمق ناميد، چون گويا قادر نيست بر پايه‌ي تجربه‌ي پيشين ارزشگذاري كند و تشخيص دهد كه سوراخ خطرزاست. احمق است اما ساده‌لوح نيست؛ ساده‌لوح است اگر تصور كند ماري كه يك بار بگزد، با مشاهده‌ي رنجِ نيش‌خورده، از كرده‌ي خود پشيمان مي‌شود.

دل آدم برفرد ساده‌لوح دل مي‌سوزد. ساده‌لوحي گاه از يك معصوميتِ اخلاقي برمي‌خيزد. انسانهاي نيك اخلاق معمولاً زودباور و خوش‌قلب اند و زودباوري و خوش‌قلبي اي بسا جلوه‌اي دارند چون ساده‌لوحي.

اولين دليل زود باوري اين است : كه در هنگام رسيدن اطلاعات جديد هرچه را كه دريافت مي كنيم در بست قبول يا رد مي نمائيم زيرا يا در زمان حال نيستيم، يا درگير گذشته هستيم و يا درگير گفتگوهاي دروني خود مي باشيم. بدين خاطر اگر بخشي از واقعيت يا بخشي از خبري كه به ما مي رسد مطابق با واقعيت باشد ما اين بخش را به كل اطلاعات و داده هايمان تعميق مي دهيم و كل اطلاعات و گفتار را مي پذيريم بدون اينكه به خود زحمت تجسس، تحقيق و كنكاش بدهيم كه موضوع چه است.

به همين خاطر زود باوري باعث ميشود تا ما از دنياي واقعي دور شويم.ضرري كه به ما از زود باوري مي رسد در اينجا نهفته است كه از آنجائيكه بهرحال در مورد مسئله اي كه پيشرويمان قرار بگيرد بر سر دو راهي هستيم، يك دو راهي تصميم گيري. اين كار را بكنيم يا نكنيم، لحظه به لحظه ما در ترديد تصميم گيري بسر خواهيم برد.

ما درستي يك حرف يا اطلاع را بر اساس چه چيز مي سنجيم؟ درستي غير از اين است كه آن اطلاعات و گفتار دريافت شده را با باورهاي خودمان كه در مغزمان درستي آنها به تائيد ما رسيده است مقايسه مي كنيم و اگر تطبيق داشته باشد مي گوئيم درست و يا نادرست است. حال اگر اطلاعات جديد غلط بود و يا بخشي از آن غلط بود يا غلو شده بود و يا بخشي از حقيقت در آن پنهان شده بود. اگر اين اطلاعات جديد را در بست بپذيريم اتفاقي كه مي افتد اين است كه آن قضاوتي كه در آن لحظه مي كنيم و تصميمي كه بر اساس آن قضاوت مي گيريم مي تواند در سرنوشت ما و اطرافيانمان تاثير داشته باشد. تصميم گيري ما مي تواند اشتباه باشد و در نتيجه هر عملي هم كه بر اساس آن انجام مي دهيم اشتباه خواهد بود.

حال كه به اين جا مي رسيم سئوال مي شود كه چه بايد كرد كه زود باور يا دير باور نباشيم.
- اولين علت زود باوري و ديرباوري اين است كه در زمان حال نيستيم، پس بايد در زمان حال بسر ببريم و بايد متمركز باشيم تا در تله هائي كه بر سر راهمان است نيفتيم.

- نبايد بر اساس حدسيات به سخن ديگران گوش داد؛ مثلاً اگر كسي گفت ف نبايد بگوئيم منظورش فرحزاد بوده است.بايد سخن ديگران را بشنويم و در گوش دادن دقيق باشيم.

- در شناخت از افراد و يا گوينده نبايد دچار تزلزل شويم.

نبايد عصبيت هاي خودمان را وارد دريافت خبر كنيم . مثلاً نبايد اگر مخالفمان سخني گفت زود آنرا رد كنيم بايد به خود سخن توجه كنيم نه به گوينده.

- اعتماد زياد از حد باعث زودباوري و بي اعتمادي موجب دير باوري مي شود. در دريافت خبر نبايد زياد اعتماد كرد و نه بايد بي اعتماد بود. چون در هر دو صورت خود را از شنيدن واقعيت ها محروم مي كنيم.

- حالات طبيعي و رفتارهاي ما در زودباوري و دير باوري تاثير دارند.

- عوامل مذهبي و فرهنگي نقش موثري در زودباوري و ديرباوري ما بازي مي كنند. مثلاً باور مذهبي يا عادت فرهنگي ما مي تواند ما را زودباور يا ديرباور نمايد.

- احساسات در ديرباوري و زودباوري ما نقش بسزائي دارد و نبايد دچار تخريب عصبيت ها شويم

در پايان بايد گفت اگر هميشه در زمان حال باشيم هيچ گاه مبتلا به دير باوري و زود باوري نشويم.
زودباوري‏ و دهن‏بيني ثمرهء كوته ‏خردي و عدم توانائي‏ در درك روابط علت و معلولي و عدم‏ آشنائي با محيط اجتماعي و تشخيص ندادن‏ دوست از دشمن و راست از دروغ و صحيح‏ از مستقيم است.

زودباوري حالتي است از خامي و ناپختگي كه انسان مبتلي بدانرا در معرض فريب و اغوا قرار مي دهد.هستند دون‏فطر تانيكه از تفرقه انداختن بين زن‏ و شوهر لذت مي برند و يا آنكه از آن براي‏ مقاصدي خاص سودجوئي مي كنند و براي‏ نيل به هدفهاي پليد خود به دروغ و تهمت‏ متوسل مي شوند از يكي پيش ديگري بد مي گويند و موجب مناقشه و جدال و متاركه‏ و طلاق مي گردند.اما اگر زن و شوهر بهره ي كافي عقلي داشته باشند و از قضاوت‏ سطحي خود را بركنار دارند و اطرافيان خود را در هرلباسي كه هستند با محك تجربه‏ شناخته باشند در دام فريب اشخاص مغرض‏ گرفتار نخواهند شد.

بطور مثال در مورد زود باوري مي توان به مسئله شايعه و غيبت اشاره نمود. حتما شما در برخي از محافل و نشست هايي خانواده گي شاهد بوده ايد كه درباره فلان آقا و يا فلان خانم ، افراد شروع به صحبت مي كنند كه مثلاً او با همسرش چنين كرد و يا با پدر و مادرش چنان عملي را انجام داد. ومتاسفانه بقيه اقوام و آشنايان نيز بدون لحظه اي تعمق وتفحص، با او هم كلام شده و هر چه را گفته و نه گفته با هم در وسط ريخته، پاك آبروي آن طرف را مي برند بدون اينكه از آنچه گفته شده يقيني داشته باشند.

كمتر جمع و گروهي را مي يابيد كه شايعه در بين آنها جايي نداشته باشد. شايعه را به راحتي مي توان در شوخيهاي دوستانه جوانان، درد دلهاي ميانسالان و حرفهاي پيرمردان و پيرزنان يافت. به محض به وجود آمدن يك خبر تمامي ذهنها به سوي آن متمركز شده و بدون هيچ تحقيق، تفحص و تعمقي و به سبب احساساتي بودن و ناآگاهي، توسط ذهن جمعي پذيرفته شده و تكرار مي گردد.

مردم بدون هيچ شناختي و تنها با تيكه بر شنيدارهاي خود، فردي را به اوج رسانده و يا به قهقرا مي فرستند، روابط خانوادگي را بر هم مي زده و زوجهاي جوان را از هم جدا مي كنند، از شخصي يا گروهي بي دليل تمجيد كرده و شخص يا گروهي ديگر را ناسزا مي گويند و اينگونه است كه فرد در جامعه احساس انزوا كرده و براي جلوگيري از سخنان ريز و درشت و حرفها و حديث هاي متفاوت، از حضور در جمع خودداري مي كند. «هر كس كه صادقانه عمل نكند، خيلي زود شناخته خواهد شد و آن گاه، ‌وقتي كه معلوم شود وي به اصول پايبند نيست، تقريبا تمامي مسيرها به سوي موفقيت، براي هميشه به روي او بسته خواهد شد.»

البته همانطوري كه زود باوري صفت پسنديده اي نيست، بدبيني هم صفت درستي نيست، چرا كه خداوند به همه بشريت علم را ارزاني داشته كه اگر چنين فضيلتي صورت نمي گرفت هرآينه شرافت نسل آدم به تحقق نمي رسيد .خداوند به انسان عقل داد وعلم راضميمه آن كرده تا با استفاده از هر دوي آنها انتخاب آزادي در تمامي دوراهي هاي زندگي داشته باشيم وهرگز به اسارت هواي نفوس ناپاك درنيايم .

بدبيني برخي ازآدم ها متاسفانه ، افراد مطابق اصل كلي مقايسه به خويش انسان ها را خوب يا بد مي پندارد و محور بدي و خوبي مردم قرار مي دهد كه گفته اند كافر همه را به كيش خود پندارد.در برخي از موارد نيز سرچشمه بدبيني، حس انتقام و كينه توزي و حسد است. انسان چون نمي تواند عملاً از افراد مورد نظر انتقام بگيرد و يا با زبانش آنرا اظهار دارد، به منطقه فكر و قلب عقب نشيني كرده در آن جا آشوبي به پا مي كند و به او نسبت بد مي دهد.

گاهي منشأ بدبيني تكبر و خود خواهي است. كسي كه خود را برتر از ديگران مي بيند در محيط فكر خود براي ديگران نقاط ضعفي مي تراشند تا آنان را كوچك سازند.علت بيساري از بدبيني ها پيش داوري است، مثلاً شخصي مي بيند دوستش بي تفاوت با او برخورد كرد بدون اين كه احتمال دهد شايد دوستش متوجه نبوده.فوري اورا قضاوت مي كند و با خود مي گويد او با من خوب رفتار نكرد.

بدبيني آثار نامطلوبي بر انسان دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
الف) ناراحتي روحي: افراد بدبين بر اساس توهماتي كه درباره اشخاص و حوادث دارند، فوق العاده رنج مي برند. آنان از معاشرت با مردم گريزانند و احساس تنهايي مي كنند. مردم از كسي كه به همه چيز و همه كس بدگمان باشد، دوري مي جويند. بدگماني و بدبيني پرده ايست كه ميان ما و ديگران كشيده مي شود و هيچ وقت نمي گذارد رشته دوستي خود را با آنها محكم ساخته و از نعمت وفا و محبت بهره مند شويم.

حضرت امام علي(ع) مي فرمايد: بدبين از همه مردم وحشت دارد. بدبيني اگر چه در بدو امر جنبه اختياري ندارد؛ يعني ناخودآگاه به ذهن انسان مطلبي خطور مي كند، ولي ادامه آن اختياري است كه با پرورش گمان هاي بد در دنياي ذهن و خيال پديد مي آيد.

ب) پوچ گرايي،

ج) غفلت،

د) قطع روابط اجتماعي بدبيني بزرگ ترين مانع همكاري هاي اجتماعي و به هم پيوستگي دل ها است. حضرت امام علي(ع) مي فرمايد: بر هر كس بدگماني چيره شد صلح و صفاي بين او و دوستش به هم مي خورد.

راه هاي مقابله با بدبيني عبارت اند از:
۱- شناخت علل و ريشه هاي بدبيني.
۲- شناخت زيان هاي فردي و اجتماعي.

الف : براي رهايي از بدبيني بايد در مرحله نخست با خيال هاي خود ساخته مخالفت كرد. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: راه نجات از بدبيني آن است كه آن را تصديق نكنيد و به آن ترتيب اثر ندهيد مخالفت با تلقين و پرهيز از شتابزدگي در داوري و حمل بر صحت كردن كار ديگران حاصل مي شود.

ب: ترتيب اثر ندادن به خطورات ذهني ، حضرت امام علي(ع) مي فرمايد: كار برادر درني خود را به بهترين وجه آن حمل كن تا آن جا كه راه توجيه بر تو بسته شود و به هيچ سخني كه از برادرت صادر مي شود بدگمان مباش تا محمل خوبي براي آن بيابي. مثلاً كسي كه به رفيقش سلام گفته و پاسخني نشنيده است به جاي اين كه كينه او را در دل بگيرد و يا به او بدبين شود بهتر است قضايا را با بي نظري بررسي و رفتار ايشان را توجيه كند مثلاً با خود بگويد شايد دوستم سلام مرا نشنيده است تا پاسخ گويد. با اين كار به تدريج خوش گماني به صورت عادت در خواهد آمد.

لازم نيست اينقدر به همه چيز و همه كس بد بين باشيد و هرحادثه اي را كه در زندگيتان اتفاق مي افتد بد قلمداد كنيد. چرا كه، همواره در زندگي شما اتفاقات زيبا و پرحاصل و نعمت آفرين رخ مي دهد.با چنين تحولي كه در شما رخ داده است ، هر آنچه را كه از جانب خداي رحمان بر شما برسد، خير مطلق است و خداوند رئوف شما را از هر گزندي در امان نگه مي دارد. به ياد داشته باشيد كه قانون زندگي، قانون باورها شما هستند. رخدادهاي زندگي شما بايد در راستاي باورها و انديشه هاي زيباي شما اتفاق بيفتد. اين بدان معني است كه در دنياي شما نبايد هرگز مشكل و مسئله اي رخ بدهد كه شما زا ان آسيب ببينيد و در نتيجه كيفيت زندگي شما خراب شود.

اتفاقات به ظاهر نامطلوب براي يك انسان حتماً حاوي يك خير يا خيرهايي هست كه در ظاهر نازيباي آن مشهود نيست و خداوند رحمان در دل آن مسئله براي ما خيري نهاده است كه ما بايد ظاهر نازيباي آن مسئله را به كنار بزنيم و خير زيباي آنرا پيدا كنيم. مشكلات در زندگي شما الطاف خفيفه الهي هستند كه به شكل و به ظاهر نامطلوبي برايتان نمود پيدا كرده اند. درايت و هشياري شما حكم مي كند كه آن خير و آن لطف را از كُنه آن مسئله پيدا كنيد و منتفع شويد. لازم است شما بدانيد و آگاه باشيد كه نقش بوجود آمدن مشكلات در كار و زندگي شما چيست و چه تأثيراتي را مي توانند در زندگيتان داشته باشند؟

زندگي بدون مشكلات براي يك انسان مي تواند فاجعه آميز باشد.
زندگي بدون مشكلات ، انسان را به آب راكدي تبديل مي كند كه مي ماند، مي گندد و متعفن مي شود.
چالش ها و مشكلات به زندگي هيجان و روح مي بخشند.
انسانها زماني قدرعافيت را مي دانند كه به مصيبتي و به مشكلي گرفتار آيند.
مشكلات هشدارهايي است در زندگي انسانها تا آنها قدر لحظه هاي بدون مشكل را بدانند و از زندگي خود لذت ببرند.
مشكلات جوهر وجود انسان را صيقل و جلا مي دهد و روح انسان و ظرفيت آدم را بزرگ مي كند.

انسانهاي بزرگ و موفق كساني هستند كه بيشتر از همه با مسائل و مشكلات كار و زندگي مواجه بوده اند و آنها را حل كرده و موفق شده اند. خاصيت مشكلات براي آدمي، ظرفيت انسان را بزرگتر مي كند. نگاه انسان را به زندگي رفيع و عالي مي سازد. انسان به كوهي تبديل مي شود كه در مقابل مشكلات زندگي محكم و راست قامت مي ايستد. آنها را حل مي كند و از لحظه لحظه هاي زندگي لذت مي برد.

بهترين روش براي اينكه باور هاي خود را درست و دقيق عملي انجام دهيم اين است كه با بررسي دقيق، از وجود اين باورها و افكار آگاهي درست پيدا كنيد كه آيا اين باور و افكاري كه دارم درست است و براي پيدا كردن سئوال و راه‌ آن تلاش كنيد. افكاري فراهم آوريد كه با افكار غيرمنطقي يا مصيبت‌بار سازگاري نه داشته باشد از آنها دوري كند. هرگاه موفق شديد باورها و افكار خود را به طور قطعي عوض كنيد، به خودتان احسنت بگوييد.

شاگردي از استادش سئوال كرد، استاد اصولا منطق چيست ؟
معلم كمي فكر كرد و جواب داد: گوش كنيد ، مثالي مي زنم ، دو مرد، پيش من مي آيند. يكي تميز وديگري كثيف من به آن ها پيشنهاد مي كنم حمام كنند. شما فكر مي كنيد، كدام يك اين كار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد يك زبان جواب دادند : خوب مسلما كثيفه !
معلم گفت : نه ، تميزه . چون او به حمام كردن عادت كرده و كثيفه قدرآن را نمي داند.پس چه كسي حمام مي كند ؟
حالا پسرها مي گويند : تميزه !
معلم جواب داد : نه ، كثيفه ، چون او به حمام احتياج دارد.وباز پرسيد :
خوب ، پس كداميك از مهمانان من حمام مي كنند ؟
يك بار ديگر شاگردها گفتند : كثيفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته كه هر دو ! تميزه به حمام عادت دارد و كثيفه به حمام احتياج دارد. خوب بالاخره كي حمام مي گيرد ؟
بچه ها با سر درگمي جواب دادند : هر دو !
معلم بار ديگر توضيح مي دهد : نه ، هيچ كدام ! چون كثيفه به حمام عادت ندارد و تميزه هم نيازي به حمام كردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولي ما چطور مي توانيم تشخيص دهيم ؟هر بار شما يك چيزي را مي گوييد و هر دفعه هم درست است.
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شديد ، اين يعني: منطق !
و از ديدگاه هر كس متفاوت است.

پروين اعتصامي در آخر مثنوي گره گشاي مي گويد:
پيرمردي مفلس و برگشته بخت روزگاري داشت نا هموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بيمار بود هم بلاي فقرو هم تيمار بود
از دري مي رفت حيران بر دري رهنورد اما نه پايي نه سري
درهمي دردست ودردامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
روزها مي رفت بر بازار وكوي نان طلب مي كردو مي بردآبروي
دست برهرخودپرستي مي گشود تا پشيزي بر پشيزي مي فزود
شب بسوي خانه مي آمد زبون قالب از نيرو تهي دل پرز خون
صبحگاهي رفت و از اهل كرم كس ندادش نه پشيزو نه درم
درهمي دردست ودردامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوي اسيا هنگام شام گندمش بخشيد دهقان يك دو جام
زد گره در دامن آن گندم فقير شد روان و گفت كاي حي قدير
گرتوپيش آري به فضل خويش دست برگشايي هر گره كايام بست
چون كنم يا رب در اين فصل شتا من عليل و كودكانم ناشتا
درد اگر باشد يكي دارو يكي است جان فداي آنكه درد او يكيست
بس گره بگشوده اي از هر قبيل اين گره را نيز بگشاي اي جليل
من به مردم داشتم روي نياز گرچه روز و شب در حق بود باز
اين دعا مي كرد و مي پيمود راه ناگه افتادش به پيش پا نگاه
ديد گفتارش فساد انگيخته وان گره بگشوده گندم ريخته
بانگ برزد كاي خداي دادگر چون تو دانايي نمي داند مگر
سال ها نرد خدايي باختي اين گره را زان گره نشناختي
اين چه كار است اي خداي شهرو ده فرق ها بود اين گره را زان گره
من ترا كي گفتم اي يار عزيز كاين گره را بگشاي و گندم را بريز
ابلهي كردم كه گفتم اي خداي گر تواني اين گره را بگشاي
من خداوندي نديدم زين نمط يك گره بگشودي آن هم غلط
الغرض برگشت مسكين دردناك تا مگر بر چيند آن گندم ز خاك
چون براي جستجو خم كرد سر ديد افتاده يكي هميان زر
سجده كرد و گفت اي رب ودود من چه دانستم ترا حكمت چه بود
هر بلايي كز تو آيد رحمتي است هر كه را فقري دهي آن دولتي است
تو بسي زانديشه برتر بوده اي هر چه فرمان است خود فرموده اي
زان به تاريكي گذاري بنده را تا ببيند آن رخ تابنده را
تيشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا كه با لطف تو پيوندم زنند
گر كسي را از تو دردي شد نصيب هم سر انجامش تو گرديدي طبيب
هر كه مسكين و پريشان تو بود خود نمي دانست و مهمان تو بود
اندر اين پستي قضايم زان فكند تا ترا جويم، ترا خوانم بلند
من به مردم داشتم روي نياز گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسي ديدم خداوندان مال تو كريمي اي خداي ذوالجلال
بر دونان چو افتادم زپاي هم تو دستم را گرفتي اي خداي
گندمم را ريختي تا زر دهي رشته ام بردي كه تا گوهر دهي
درتوپروين نيست فكر و عقل و هوش ورنه ديگ حق نمي افتد ز جوش

دكتر محسن بهشتي پورزود باوري يا كج خيالي:

 


زود باوري يا كج خيالي:
خبرگزاري فارس: كمتر جمع و گروهي را مي يابيد كه شايعه در بين آنها جايي نداشته باشد. شايعه را به راحتي مي توان در شوخيهاي دوستانه جوانان، درد دلهاي ميانسالان و حرفهاي پيرمردان و پيرزنان يافت. به محض به وجود آمدن يك خبر تمامي ذهنها به سوي آن متمركز شده و بدون هيچ تحقيق، تفحص و تعمقي و به سبب احساساتي بودن و ناآگاهي، توسط ذهن جمعي پذيرفته شده و تكرار مي گردد.


در واژه‌ي مركبِ “ساده‌لوح” لوح به معناي نهاد و ضمير است. نهادي كه در تشخيص، ساده‌بين باشد، نتواند پيچيدگي‌هاي واقعيتِ برنهاده را دريابد، كارِ جهان را ساده گيرد و پندارد نيتِ نيك نيكي مي‌آورد، ساده‌طبع است. ساده‌لوح پياپي شگفت‌زده مي‌شود. هر بار مي‌پرسد: مگر مي‌شود؟ و ناباورانه مي‌گويد كه گويا شدني است.

افراد سطحي نگر، بسيار زود باورند و به راحتي مي توان فضاي ذهني آنها را اشغال كرد و زمام انديشه شان را به دست گرفت. آنها به دليل اينكه به معضلات هر مساله توجه ندارند و از تجربه و تحليل عميق و همه جانبه مسايل زندگي عاجزند، به سرعت و به سهولت، به «يقين» و اطمينان مي رسند.

چه بسيار مسايلي كه براي متفكران جاي شك و ترديد داشته و دانايان با احتياط نسبت به آن اظهار نظر مي كنند، ولي سطحي نگران، از موضع «جزميت» درباره آن نظر مي دهند و چه بسيار مسايلي كه انديشمندان آن را «نظري» دانسته و نيازمند «دليل» مي شمارند، ولي سطحي نگران آن را «بديهي» معرفي كرده و بي نياز از استدلال مي شمارند و بحث درباره آن را «تخطئه» مي كنند. اهل نظر چون تابع دليل اند، در برابر ادعاهاي بي دليل مقاومت مي كنند و به خود جرات مي دهند كه درباره اعتبار هر دليل، به بحث و تامل بپردازند.

زود باوري و دير باوري از يك جنس هستند و هردو دوروي يك سكه هستند كه عامل اصلي اينها غير واقع بيني است. دير باوري و زودباوري در واقع تحريفي از شناخت است. شناخت از محيط خودمان و تحريف اطلاعاتي كه به مغز ما مي رسد. يعني يا واقعيت را نمي پذيريم و يا اينكه همه چيز را با راست و دروغش مي پذيريم.

ساده‌لوحي حماقت نيست و حماقت ناداني نيست. آنگاه كه از چيزي سر در نمي‌آوريم، پيش مي‌آيد كه تصورهاي خطايي درباره‌ي آن داشته باشيم برانگيزاننده‌ي رفتارهايي ناشيانه يا حتي ابلهانه.

اشتباه از جنسِ حماقت نيست، آنگاه كه موضوعِ شُبهه ارزشهاي پايه‌اي نباشد، ارزشهايي از نوعِ خوب و بد، مفيد و مضر. اگر ندانيم ابزاري چگونه كار مي‌كند، دچارِ حماقت نيستيم؛ ناآگاهيم در ارتباطي مشخص. احمق كسي است كه خوب و بد را تشخيص نمي‌دهد، در جايي كه نشانه‌هاي صريحي دارند و بنابر تجربه‌ي پيشين، بايد آنها را بازشناخت. حماقت كمبودِ توانِ قضاوت است.

حالِ كسي را كه از يك سوراخ يك‌بار گزيده مي‌شود، مي‌توان پيش از وقوعِ واقعه با واژه‌ي ناآگاه توصيف كرد، زيرا نمي‌دانسته است كه در آن سوراخ ماري در كمين نشسته است. اگر از همان سوراخ دوبار يا بيشتر گزيده شود، مي‌توان وي را به آن درجه احمق ناميد، چون گويا قادر نيست بر پايه‌ي تجربه‌ي پيشين ارزشگذاري كند و تشخيص دهد كه سوراخ خطرزاست. احمق است اما ساده‌لوح نيست؛ ساده‌لوح است اگر تصور كند ماري كه يك بار بگزد، با مشاهده‌ي رنجِ نيش‌خورده، از كرده‌ي خود پشيمان مي‌شود.

دل آدم برفرد ساده‌لوح دل مي‌سوزد. ساده‌لوحي گاه از يك معصوميتِ اخلاقي برمي‌خيزد. انسانهاي نيك اخلاق معمولاً زودباور و خوش‌قلب اند و زودباوري و خوش‌قلبي اي بسا جلوه‌اي دارند چون ساده‌لوحي.

اولين دليل زود باوري اين است : كه در هنگام رسيدن اطلاعات جديد هرچه را كه دريافت مي كنيم در بست قبول يا رد مي نمائيم زيرا يا در زمان حال نيستيم، يا درگير گذشته هستيم و يا درگير گفتگوهاي دروني خود مي باشيم. بدين خاطر اگر بخشي از واقعيت يا بخشي از خبري كه به ما مي رسد مطابق با واقعيت باشد ما اين بخش را به كل اطلاعات و داده هايمان تعميق مي دهيم و كل اطلاعات و گفتار را مي پذيريم بدون اينكه به خود زحمت تجسس، تحقيق و كنكاش بدهيم كه موضوع چه است.

به همين خاطر زود باوري باعث ميشود تا ما از دنياي واقعي دور شويم.ضرري كه به ما از زود باوري مي رسد در اينجا نهفته است كه از آنجائيكه بهرحال در مورد مسئله اي كه پيشرويمان قرار بگيرد بر سر دو راهي هستيم، يك دو راهي تصميم گيري. اين كار را بكنيم يا نكنيم، لحظه به لحظه ما در ترديد تصميم گيري بسر خواهيم برد.

ما درستي يك حرف يا اطلاع را بر اساس چه چيز مي سنجيم؟ درستي غير از اين است كه آن اطلاعات و گفتار دريافت شده را با باورهاي خودمان كه در مغزمان درستي آنها به تائيد ما رسيده است مقايسه مي كنيم و اگر تطبيق داشته باشد مي گوئيم درست و يا نادرست است. حال اگر اطلاعات جديد غلط بود و يا بخشي از آن غلط بود يا غلو شده بود و يا بخشي از حقيقت در آن پنهان شده بود. اگر اين اطلاعات جديد را در بست بپذيريم اتفاقي كه مي افتد اين است كه آن قضاوتي كه در آن لحظه مي كنيم و تصميمي كه بر اساس آن قضاوت مي گيريم مي تواند در سرنوشت ما و اطرافيانمان تاثير داشته باشد. تصميم گيري ما مي تواند اشتباه باشد و در نتيجه هر عملي هم كه بر اساس آن انجام مي دهيم اشتباه خواهد بود.

حال كه به اين جا مي رسيم سئوال مي شود كه چه بايد كرد كه زود باور يا دير باور نباشيم.
- اولين علت زود باوري و ديرباوري اين است كه در زمان حال نيستيم، پس بايد در زمان حال بسر ببريم و بايد متمركز باشيم تا در تله هائي كه بر سر راهمان است نيفتيم.

- نبايد بر اساس حدسيات به سخن ديگران گوش داد؛ مثلاً اگر كسي گفت ف نبايد بگوئيم منظورش فرحزاد بوده است.بايد سخن ديگران را بشنويم و در گوش دادن دقيق باشيم.

- در شناخت از افراد و يا گوينده نبايد دچار تزلزل شويم.

نبايد عصبيت هاي خودمان را وارد دريافت خبر كنيم . مثلاً نبايد اگر مخالفمان سخني گفت زود آنرا رد كنيم بايد به خود سخن توجه كنيم نه به گوينده.

- اعتماد زياد از حد باعث زودباوري و بي اعتمادي موجب دير باوري مي شود. در دريافت خبر نبايد زياد اعتماد كرد و نه بايد بي اعتماد بود. چون در هر دو صورت خود را از شنيدن واقعيت ها محروم مي كنيم.

- حالات طبيعي و رفتارهاي ما در زودباوري و دير باوري تاثير دارند.

- عوامل مذهبي و فرهنگي نقش موثري در زودباوري و ديرباوري ما بازي مي كنند. مثلاً باور مذهبي يا عادت فرهنگي ما مي تواند ما را زودباور يا ديرباور نمايد.

- احساسات در ديرباوري و زودباوري ما نقش بسزائي دارد و نبايد دچار تخريب عصبيت ها شويم

در پايان بايد گفت اگر هميشه در زمان حال باشيم هيچ گاه مبتلا به دير باوري و زود باوري نشويم.
زودباوري‏ و دهن‏بيني ثمرهء كوته ‏خردي و عدم توانائي‏ در درك روابط علت و معلولي و عدم‏ آشنائي با محيط اجتماعي و تشخيص ندادن‏ دوست از دشمن و راست از دروغ و صحيح‏ از مستقيم است.

زودباوري حالتي است از خامي و ناپختگي كه انسان مبتلي بدانرا در معرض فريب و اغوا قرار مي دهد.هستند دون‏فطر تانيكه از تفرقه انداختن بين زن‏ و شوهر لذت مي برند و يا آنكه از آن براي‏ مقاصدي خاص سودجوئي مي كنند و براي‏ نيل به هدفهاي پليد خود به دروغ و تهمت‏ متوسل مي شوند از يكي پيش ديگري بد مي گويند و موجب مناقشه و جدال و متاركه‏ و طلاق مي گردند.اما اگر زن و شوهر بهره ي كافي عقلي داشته باشند و از قضاوت‏ سطحي خود را بركنار دارند و اطرافيان خود را در هرلباسي كه هستند با محك تجربه‏ شناخته باشند در دام فريب اشخاص مغرض‏ گرفتار نخواهند شد.

بطور مثال در مورد زود باوري مي توان به مسئله شايعه و غيبت اشاره نمود. حتما شما در برخي از محافل و نشست هايي خانواده گي شاهد بوده ايد كه درباره فلان آقا و يا فلان خانم ، افراد شروع به صحبت مي كنند كه مثلاً او با همسرش چنين كرد و يا با پدر و مادرش چنان عملي را انجام داد. ومتاسفانه بقيه اقوام و آشنايان نيز بدون لحظه اي تعمق وتفحص، با او هم كلام شده و هر چه را گفته و نه گفته با هم در وسط ريخته، پاك آبروي آن طرف را مي برند بدون اينكه از آنچه گفته شده يقيني داشته باشند.

كمتر جمع و گروهي را مي يابيد كه شايعه در بين آنها جايي نداشته باشد. شايعه را به راحتي مي توان در شوخيهاي دوستانه جوانان، درد دلهاي ميانسالان و حرفهاي پيرمردان و پيرزنان يافت. به محض به وجود آمدن يك خبر تمامي ذهنها به سوي آن متمركز شده و بدون هيچ تحقيق، تفحص و تعمقي و به سبب احساساتي بودن و ناآگاهي، توسط ذهن جمعي پذيرفته شده و تكرار مي گردد.

مردم بدون هيچ شناختي و تنها با تيكه بر شنيدارهاي خود، فردي را به اوج رسانده و يا به قهقرا مي فرستند، روابط خانوادگي را بر هم مي زده و زوجهاي جوان را از هم جدا مي كنند، از شخصي يا گروهي بي دليل تمجيد كرده و شخص يا گروهي ديگر را ناسزا مي گويند و اينگونه است كه فرد در جامعه احساس انزوا كرده و براي جلوگيري از سخنان ريز و درشت و حرفها و حديث هاي متفاوت، از حضور در جمع خودداري مي كند. «هر كس كه صادقانه عمل نكند، خيلي زود شناخته خواهد شد و آن گاه، ‌وقتي كه معلوم شود وي به اصول پايبند نيست، تقريبا تمامي مسيرها به سوي موفقيت، براي هميشه به روي او بسته خواهد شد.»

البته همانطوري كه زود باوري صفت پسنديده اي نيست، بدبيني هم صفت درستي نيست، چرا كه خداوند به همه بشريت علم را ارزاني داشته كه اگر چنين فضيلتي صورت نمي گرفت هرآينه شرافت نسل آدم به تحقق نمي رسيد .خداوند به انسان عقل داد وعلم راضميمه آن كرده تا با استفاده از هر دوي آنها انتخاب آزادي در تمامي دوراهي هاي زندگي داشته باشيم وهرگز به اسارت هواي نفوس ناپاك درنيايم .

بدبيني برخي ازآدم ها متاسفانه ، افراد مطابق اصل كلي مقايسه به خويش انسان ها را خوب يا بد مي پندارد و محور بدي و خوبي مردم قرار مي دهد كه گفته اند كافر همه را به كيش خود پندارد.در برخي از موارد نيز سرچشمه بدبيني، حس انتقام و كينه توزي و حسد است. انسان چون نمي تواند عملاً از افراد مورد نظر انتقام بگيرد و يا با زبانش آنرا اظهار دارد، به منطقه فكر و قلب عقب نشيني كرده در آن جا آشوبي به پا مي كند و به او نسبت بد مي دهد.

گاهي منشأ بدبيني تكبر و خود خواهي است. كسي كه خود را برتر از ديگران مي بيند در محيط فكر خود براي ديگران نقاط ضعفي مي تراشند تا آنان را كوچك سازند.علت بيساري از بدبيني ها پيش داوري است، مثلاً شخصي مي بيند دوستش بي تفاوت با او برخورد كرد بدون اين كه احتمال دهد شايد دوستش متوجه نبوده.فوري اورا قضاوت مي كند و با خود مي گويد او با من خوب رفتار نكرد.

بدبيني آثار نامطلوبي بر انسان دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
الف) ناراحتي روحي: افراد بدبين بر اساس توهماتي كه درباره اشخاص و حوادث دارند، فوق العاده رنج مي برند. آنان از معاشرت با مردم گريزانند و احساس تنهايي مي كنند. مردم از كسي كه به همه چيز و همه كس بدگمان باشد، دوري مي جويند. بدگماني و بدبيني پرده ايست كه ميان ما و ديگران كشيده مي شود و هيچ وقت نمي گذارد رشته دوستي خود را با آنها محكم ساخته و از نعمت وفا و محبت بهره مند شويم.

حضرت امام علي(ع) مي فرمايد: بدبين از همه مردم وحشت دارد. بدبيني اگر چه در بدو امر جنبه اختياري ندارد؛ يعني ناخودآگاه به ذهن انسان مطلبي خطور مي كند، ولي ادامه آن اختياري است كه با پرورش گمان هاي بد در دنياي ذهن و خيال پديد مي آيد.

ب) پوچ گرايي،

ج) غفلت،

د) قطع روابط اجتماعي بدبيني بزرگ ترين مانع همكاري هاي اجتماعي و به هم پيوستگي دل ها است. حضرت امام علي(ع) مي فرمايد: بر هر كس بدگماني چيره شد صلح و صفاي بين او و دوستش به هم مي خورد.

راه هاي مقابله با بدبيني عبارت اند از:
۱- شناخت علل و ريشه هاي بدبيني.
۲- شناخت زيان هاي فردي و اجتماعي.

الف : براي رهايي از بدبيني بايد در مرحله نخست با خيال هاي خود ساخته مخالفت كرد. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: راه نجات از بدبيني آن است كه آن را تصديق نكنيد و به آن ترتيب اثر ندهيد مخالفت با تلقين و پرهيز از شتابزدگي در داوري و حمل بر صحت كردن كار ديگران حاصل مي شود.

ب: ترتيب اثر ندادن به خطورات ذهني ، حضرت امام علي(ع) مي فرمايد: كار برادر درني خود را به بهترين وجه آن حمل كن تا آن جا كه راه توجيه بر تو بسته شود و به هيچ سخني كه از برادرت صادر مي شود بدگمان مباش تا محمل خوبي براي آن بيابي. مثلاً كسي كه به رفيقش سلام گفته و پاسخني نشنيده است به جاي اين كه كينه او را در دل بگيرد و يا به او بدبين شود بهتر است قضايا را با بي نظري بررسي و رفتار ايشان را توجيه كند مثلاً با خود بگويد شايد دوستم سلام مرا نشنيده است تا پاسخ گويد. با اين كار به تدريج خوش گماني به صورت عادت در خواهد آمد.

لازم نيست اينقدر به همه چيز و همه كس بد بين باشيد و هرحادثه اي را كه در زندگيتان اتفاق مي افتد بد قلمداد كنيد. چرا كه، همواره در زندگي شما اتفاقات زيبا و پرحاصل و نعمت آفرين رخ مي دهد.با چنين تحولي كه در شما رخ داده است ، هر آنچه را كه از جانب خداي رحمان بر شما برسد، خير مطلق است و خداوند رئوف شما را از هر گزندي در امان نگه مي دارد. به ياد داشته باشيد كه قانون زندگي، قانون باورها شما هستند. رخدادهاي زندگي شما بايد در راستاي باورها و انديشه هاي زيباي شما اتفاق بيفتد. اين بدان معني است كه در دنياي شما نبايد هرگز مشكل و مسئله اي رخ بدهد كه شما زا ان آسيب ببينيد و در نتيجه كيفيت زندگي شما خراب شود.

اتفاقات به ظاهر نامطلوب براي يك انسان حتماً حاوي يك خير يا خيرهايي هست كه در ظاهر نازيباي آن مشهود نيست و خداوند رحمان در دل آن مسئله براي ما خيري نهاده است كه ما بايد ظاهر نازيباي آن مسئله را به كنار بزنيم و خير زيباي آنرا پيدا كنيم. مشكلات در زندگي شما الطاف خفيفه الهي هستند كه به شكل و به ظاهر نامطلوبي برايتان نمود پيدا كرده اند. درايت و هشياري شما حكم مي كند كه آن خير و آن لطف را از كُنه آن مسئله پيدا كنيد و منتفع شويد. لازم است شما بدانيد و آگاه باشيد كه نقش بوجود آمدن مشكلات در كار و زندگي شما چيست و چه تأثيراتي را مي توانند در زندگيتان داشته باشند؟

زندگي بدون مشكلات براي يك انسان مي تواند فاجعه آميز باشد.
زندگي بدون مشكلات ، انسان را به آب راكدي تبديل مي كند كه مي ماند، مي گندد و متعفن مي شود.
چالش ها و مشكلات به زندگي هيجان و روح مي بخشند.
انسانها زماني قدرعافيت را مي دانند كه به مصيبتي و به مشكلي گرفتار آيند.
مشكلات هشدارهايي است در زندگي انسانها تا آنها قدر لحظه هاي بدون مشكل را بدانند و از زندگي خود لذت ببرند.
مشكلات جوهر وجود انسان را صيقل و جلا مي دهد و روح انسان و ظرفيت آدم را بزرگ مي كند.

انسانهاي بزرگ و موفق كساني هستند كه بيشتر از همه با مسائل و مشكلات كار و زندگي مواجه بوده اند و آنها را حل كرده و موفق شده اند. خاصيت مشكلات براي آدمي، ظرفيت انسان را بزرگتر مي كند. نگاه انسان را به زندگي رفيع و عالي مي سازد. انسان به كوهي تبديل مي شود كه در مقابل مشكلات زندگي محكم و راست قامت مي ايستد. آنها را حل مي كند و از لحظه لحظه هاي زندگي لذت مي برد.

بهترين روش براي اينكه باور هاي خود را درست و دقيق عملي انجام دهيم اين است كه با بررسي دقيق، از وجود اين باورها و افكار آگاهي درست پيدا كنيد كه آيا اين باور و افكاري كه دارم درست است و براي پيدا كردن سئوال و راه‌ آن تلاش كنيد. افكاري فراهم آوريد كه با افكار غيرمنطقي يا مصيبت‌بار سازگاري نه داشته باشد از آنها دوري كند. هرگاه موفق شديد باورها و افكار خود را به طور قطعي عوض كنيد، به خودتان احسنت بگوييد.

شاگردي از استادش سئوال كرد، استاد اصولا منطق چيست ؟
معلم كمي فكر كرد و جواب داد: گوش كنيد ، مثالي مي زنم ، دو مرد، پيش من مي آيند. يكي تميز وديگري كثيف من به آن ها پيشنهاد مي كنم حمام كنند. شما فكر مي كنيد، كدام يك اين كار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد يك زبان جواب دادند : خوب مسلما كثيفه !
معلم گفت : نه ، تميزه . چون او به حمام كردن عادت كرده و كثيفه قدرآن را نمي داند.پس چه كسي حمام مي كند ؟
حالا پسرها مي گويند : تميزه !
معلم جواب داد : نه ، كثيفه ، چون او به حمام احتياج دارد.وباز پرسيد :
خوب ، پس كداميك از مهمانان من حمام مي كنند ؟
يك بار ديگر شاگردها گفتند : كثيفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته كه هر دو ! تميزه به حمام عادت دارد و كثيفه به حمام احتياج دارد. خوب بالاخره كي حمام مي گيرد ؟
بچه ها با سر درگمي جواب دادند : هر دو !
معلم بار ديگر توضيح مي دهد : نه ، هيچ كدام ! چون كثيفه به حمام عادت ندارد و تميزه هم نيازي به حمام كردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولي ما چطور مي توانيم تشخيص دهيم ؟هر بار شما يك چيزي را مي گوييد و هر دفعه هم درست است.
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شديد ، اين يعني: منطق !
و از ديدگاه هر كس متفاوت است.

پروين اعتصامي در آخر مثنوي گره گشاي مي گويد:
پيرمردي مفلس و برگشته بخت روزگاري داشت نا هموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بيمار بود هم بلاي فقرو هم تيمار بود
از دري مي رفت حيران بر دري رهنورد اما نه پايي نه سري
درهمي دردست ودردامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
روزها مي رفت بر بازار وكوي نان طلب مي كردو مي بردآبروي
دست برهرخودپرستي مي گشود تا پشيزي بر پشيزي مي فزود
شب بسوي خانه مي آمد زبون قالب از نيرو تهي دل پرز خون
صبحگاهي رفت و از اهل كرم كس ندادش نه پشيزو نه درم
درهمي دردست ودردامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوي اسيا هنگام شام گندمش بخشيد دهقان يك دو جام
زد گره در دامن آن گندم فقير شد روان و گفت كاي حي قدير
گرتوپيش آري به فضل خويش دست برگشايي هر گره كايام بست
چون كنم يا رب در اين فصل شتا من عليل و كودكانم ناشتا
درد اگر باشد يكي دارو يكي است جان فداي آنكه درد او يكيست
بس گره بگشوده اي از هر قبيل اين گره را نيز بگشاي اي جليل
من به مردم داشتم روي نياز گرچه روز و شب در حق بود باز
اين دعا مي كرد و مي پيمود راه ناگه افتادش به پيش پا نگاه
ديد گفتارش فساد انگيخته وان گره بگشوده گندم ريخته
بانگ برزد كاي خداي دادگر چون تو دانايي نمي داند مگر
سال ها نرد خدايي باختي اين گره را زان گره نشناختي
اين چه كار است اي خداي شهرو ده فرق ها بود اين گره را زان گره
من ترا كي گفتم اي يار عزيز كاين گره را بگشاي و گندم را بريز
ابلهي كردم كه گفتم اي خداي گر تواني اين گره را بگشاي
من خداوندي نديدم زين نمط يك گره بگشودي آن هم غلط
الغرض برگشت مسكين دردناك تا مگر بر چيند آن گندم ز خاك
چون براي جستجو خم كرد سر ديد افتاده يكي هميان زر
سجده كرد و گفت اي رب ودود من چه دانستم ترا حكمت چه بود
هر بلايي كز تو آيد رحمتي است هر كه را فقري دهي آن دولتي است
تو بسي زانديشه برتر بوده اي هر چه فرمان است خود فرموده اي
زان به تاريكي گذاري بنده را تا ببيند آن رخ تابنده را
تيشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا كه با لطف تو پيوندم زنند
گر كسي را از تو دردي شد نصيب هم سر انجامش تو گرديدي طبيب
هر كه مسكين و پريشان تو بود خود نمي دانست و مهمان تو بود
اندر اين پستي قضايم زان فكند تا ترا جويم، ترا خوانم بلند
من به مردم داشتم روي نياز گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسي ديدم خداوندان مال تو كريمي اي خداي ذوالجلال
بر دونان چو افتادم زپاي هم تو دستم را گرفتي اي خداي
گندمم را ريختي تا زر دهي رشته ام بردي كه تا گوهر دهي
درتوپروين نيست فكر و عقل و هوش ورنه ديگ حق نمي افتد ز جوش

دكتر محسن بهشتي پور

 

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 15:1 ::  نويسنده : احسان

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 422
بازدید ماه : 1148
بازدید کل : 234249
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک