دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا
نمیدانم .... که چرا احساسم میگوید که چنین نخواهد بود ....چنین نخواهد شد ... اینکه دیدارمان برود برای روز قیامت ... نمیدانم ... اما فکر میکنم که این احساس در جایی ونقطه ای از زمان به وقتش صادق خواهد بود... سالها گذشت و ما هم با گذر این سالها گذشتیم ... از جوانی ... لحظه های خوب با هم بودن ... لحظه های نابی که میشد داشته باشیم ... اکنون من در آستانه ورود ۳۳سالگی وتو نیز چند ماهیست که به ۲۹ سالگی پای گذاشته ای ... میبینی ... به همین سادگی ... خیلی زود گذشت ... عمر وجوانی مان ... تباه شد.... تباه اینکه بتی به نام محسن قانون و دلیل این جدایی ها شد...و عاملی به نام غرور دلیل شکستن حرمتهاشد.... آنطرف نمیدانم که تو چگونه سر کردی تمام این سالهایی را که گذشت ... با یاد یا بدون یاد از تمام اتفاقات وخاطره های خوب وبدش...اما مگر میشود که لحظه ای. چنین نبوده باشد...حتی در قالب یک لحظه .... شاید هم مثل خیلی از دیگران سعی در فراموش کردن بخشی از خاطره ها داشته باشی ...آن هم به دروغ ...وخود تو هستی که میدانی این یک دروغ بیشتر نیست... مگر میشود که فراموش کرد... اینطرف من نیز نتوانستم فراموش کنم ....چون به یقین فقط یک نفر رادوست داشتم ... ودوست داشتن جرم نیست ....اینکه فقط یکنفر را دوست داشته باشی ... همه این سالها با زمزمه ها وحرفها و صحبتهای درون ذهنی گذشتند.... و این هفت سال ،هفت سال عجیبی بود....عجیب سنگین ... راستش را بخواهی هرگز گمان نمیکردم که زندگی ام چنین بشود.... تجربه یک دوست داشتن ... یک نرسیدن ... و ماندنش در ذهن ... گمانم از زندگی و ازدواج و آینده تشکیل خانواده گونه ای دیگر بود.... میبینی چگونه شد....؟؟؟ نمیدانم آنطرف تو چگونه گذراندی ....من که اینطرف ....
جمعه 3 خرداد 1398برچسب:, :: 1:25 ::  نويسنده : احسان

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 1161
بازدید کل : 234262
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک