رنج...
دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

رنج ، گنجي والاتر از همه چيز در زندگي من است .  

با رنج بود كه گنج ميسر شد .

بارنج بود كه امكان آسايش فراهم شد .

بارنج بود كه كودكان ديروز - پيران خرد امروز شدند .

 

اصلا نظر من اين است كه از روز ازل رنج بود كه اگر نبود رنجي بر انسان از براي نخوردن

قوتي ميوه نبود.

 

پس رنج را فراتر از گنج بايد دانست كه اگر نبود آدمي را رنج رسيدن به آمالش نبود.

 

گفتار اول :

خداوندا

من از رنج تو در گنجي افتاده ام كه خويش نيز آن بي خبرم .

 

من تنها رنج ها را مي بينم و تو گنج هايي كه به سبب تحمل اين رنج ها بر من ارزاني خواهي

داشت .

خداوندا

شِكوِه از شُكوه حكمت تو كردن همچون نفي وجود تو كردن است .

 

من حكمت هاي را نعمت هاي تو مي پندارم و نعمت هاي تو را نغمت خويشتن مي گمارم .

خداوندا

 بر من مصيبتي بالاتر و والاتر از دور افتادن از حكمت ها و نعمت هاي تو نيست و من تبري مي

جويم از اين مصيبتي كه موجب معصيت من باشد .

 

خداوندا


چيزي به نام خستگي گاهي بر من غالب مي شود و قالب روح و تفكر مرا در هم مي ريزد !

 

مرا متوجه رنج هاي زندگي ام مي كند و شكست ها را متوجه من !

 

اما اين توكل و توسل به توست كه مرا از اين درياي مواج به سلامت به ساحل آرامش و

آسايش مي رساند .

  

خداوندا


مگر نه اين است كه بندگان مخلصت را به رنج هاي دنيايي ات مبتلا نموده و باب الغوث و مدد

خواهي را به رويشان گشود ه اي ؟

 

بگشا دروازه رحمت ات را تا رجعت كنند، آنان كه پنداشته اند - رنج تو عذابيست بر ايشان!

 

خداوندا

مگر نه اين است كه هر چه مقام ايمان را والاتر پنداري ، ايشان را رنج و زحمت بيشتر مي

نگاري !؟

 

پس سبب چيست كه آنان كه گاه مقامشان والا تر از والاست ! كاسه صبر و متانتشان لبريز شده

و از اين گنجي كه در غالب گنج به آنان ارزاني داشته اي! دلگير مي شوند !؟؟

 

خداوندا

 شُكر تو را كه گَر ، به ازاي شِكَرصبحانه خوبش نمك نيز مي خوريم ! شُكرِت به جاي مي

آوريم !!!!!!!!!!! به واقع خداوندا ، اين نيز غلوي بود و خطا كردم !! چون تا كنون اينچنين

شُكرت را ننموده ام!

 

گفتار دوم:

 

خداوندا

تنهای تنهایم و تویی تنها سرپناهم

مرا جز تو و کرم تو هیچ امیدی نیست زیرا امید ناامیدان ، هم نشین خاک نشینان ، تویی!

 

آنگاه که قوت و قوّت داشتم در نزد دوستان جا و عزت داشتم و اکنون که مرا نه قوتی و نه

قوّتی باقی مانده ـ خدایا بنگر که جای رفیقان من چگونه خالی مانده؟

کاش می داستم و به جای ریاست دوستان ، عبادت بوستان خویشتن می نمودم.

 

خداوندا

خسته تر از آنم که زبان بر مهر عیان خویشتن بر تو بگشایم و درمانده تر از آنم که قدمهای

سست خویش را بر جای پای تو بگذارم.

 

رحمت خویش بگشا و مرا به سمت خویش هدایت کن ، چه نیک می دانم که بنده تو جز رحمت

از تو و زحمت از خویش هیچ حاصل ندارد.

 

ای مهربان تر از مادر ، شیرین تر از عسل ، گواراتر ازآب و ای والاتر از بالا

 دیدگان سیاه بنده خویش را به نور خویشتن عادت دادی و هیچ نفهمیدم که این نور را به

عاریت داده ای؟

 

در ظلمت دل خویش سِیر نمودیم و خویشتن را از جهل مرکب سیر نمودیم .

ظلالت را دلالت بر جوانی ام پنداشتم و جوانی ام را دلالت بر ندامت خویش ، عمری خوردم

و نوشیدم و پوشیدم و کوشیدم تا جوانی خویشتن را بر زیستن در تاریکی طی کنم و هیچ

نفهمیدم که نوری که توام در کنار من بود، هادی نجات من از برزخ ام بود.

 

خداوندا

 

چه رنج شیرینی در این عالم برای تلخ کردن کام جهالت من هدیه دادی که اگر به سهولت

همه چیز ممکن بود ، امروز امیر حقیر تو در پیشگاه تو هیچ نداشت .

 رنجورم ساختی تا مجبورم سازی از قفس خویشتن آزاد شوم تا آزادگی ام آموزی !

چه گنج شیرینی از این رنج ها برای ساختی که رنج های دیروز ، گنج های امروز من باشد.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

یک شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 20:48 ::  نويسنده : احسان

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 77
بازدید دیروز : 105
بازدید هفته : 269
بازدید ماه : 263
بازدید کل : 234531
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک